آرایشگاه مامان
خدای مهربان توراشکرکه کودکی رادرآغوشم نهادی تاباهربارنگریستن به اوتوراسپاس گویم چندشب پیش که ازخونه بابامحموداومدیم خونمون به بهزادگفتم مامان بیاتاموهایت راکوتاه کنم نشست روی صندلیش وموهایش راکوتاه کردم قربونش برم که خوشحال نشسته تاموهایش راکوتاه کنم ببخشیدمامانی یادم رفت پیش...
نویسنده :
مامانی وبابایی
2:23